معرفی انواع خطاهای شناختی


خطاهای شناختی در روانشناسی

از جمله مباحث مهم در حوزه مدیریت و روانشناسی خطاهای شناختی می باشد . در زمان تحلیل و تفسیر و قضاوت خطاهای شناختی در مورد رویدادها انجام میدهیم در مورد ها ما را گرفتار کرده و باعث ناتوانی ما در ارزیابی شرایط درست خواهد شد .تمامی این خطاهای شناختی در طول زمان با زندگی در روی کره خاکی در مغز ما گرد آوری مش شود برخی از آنها برای تداوم زندگی و بقاء ما لازم و ضروری هستند باعث سریع فکر کردن و تصمیم گیری بهتر می شوند و گاهی هزینه های نیز خواهد داشت . خطاهای شناختی در روانشناسی ، همراه قدیمی انسان هستند که معایب آن گاها برای انسان دردسر ساز است . رایج ترین خطاهای شناختی سو گیری شناختی و تحریف های شناختی هستند. برخی از خطاهای شناختی از نوع سوگیری عبارتند از اعتماد به نفس بیش از حد ،خطای تایید خود،تمرکز بر آخرین اطلاعات،اثر لنگر انداختن ،خطای تمرکز بر اطلاعات در دسترس ،اجتناب از تعارض شناختی ، تفکر کلیشه ای یا استریوتایپ .

تحریف شناختی

واقعیت در تحریف شناختی جور دیگری درک می شودد و معمولا مغز انسان را وادار میکند تا چیزی را که حقیقت ندارد باور کند که این مورد گاهی برای حفاضت از فرد در مقابل افکار و احساسات منفی بوجود می آید. برخی از انواع تحریف های شناختی عبارتند از تفکر همه یا هیچ ، تعمیم دادن ، بایدها ، درس جبر محیطی در گفتگو، برچسب گذاری بر روی خود و دیگران ، بزرگنمایی و کوچکنمایی ، حذف رویدادها و اطلاعات مثبت ، پریدن به نتیجه بدون طی شدن مسیر ، شخصی کردن و به خودگرفتن ،ذهن خوانی ،خطای هاله ای .

سوگیری شناختی

مغز انسان در مورد برخی مسائل باورهایی دارد و با تصمیم گیری آن را جهت دار می کند سوگیری سرعت تصمیم گیری را بالا برده ولی معمولا این سرعت زیاد باعث کم شدن دقت می شود و سوگیری‌ها در دوران کودکی در فرد بوجود آمده و همراه او می شوند مانند کودکی که مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته است و این باعث می شود باور بی‌اعتمادی در او شکل بگیرد و تا بزرگسالی همراه او بیاید و باعث شود به این باور برسد که تمام نسان ها غیر قابل اعتماد هستند.

انواع سوگیری‌های شناختی

انواع سوگیری‌های شناختی

پیش از این، خطاهای شناختی (Cognitive Errors) را تعریف کردم و از نحوه‌ی عملکردش گفتم و این‌که چطور روی تصمیمات و قضاوت‌های ما اثر می‌گذارند. سپس از میانبرهای ذهنی و هیوریستیک حرف زدم.

این بار قصد دارم یک معرفی و تعریف کوتاه از برخی از خطاهای شناختی که رایج‌تر هستند داشته باشم و در مطالب بعدی، هرمورد را جداگانه و مفصل بررسی کنم.

(تمرکز من، بیشتر روی خطاهای شناختی از نوع سوگیری خواهد بود.)

پیش از خواندن این مطلب، پیشنهاد می‌کنم نگاهی به پست قبل داشته باشید:

در حالی‌که این مقاله، برخی از خطاهای شناختی پایه که توسط فیلسوفان و دانشمندان علم رفتار مشاهده شده است را فهرست می‌کند، اما باز هم فاصلۀ زیادی تا یک فهرست کامل دارد و هزاران سوگیری رفتاری دیگر هم بیرون از این مقاله وجود دارد.

این فهرست فقط شامل ۱۱ مورد است که به خاطر رایج بودنشان انتخاب شده‌اند:

• خطای تأیید خود (Confirmation Bias)

[stextbox سوگیری ، عبارت است از پذیرش اطلاعاتی که باورهای فعلی ما را تأیید می‌کند و به حداقل رساندن شواهدی که آن‌ها را تأیید نمی‌کند.[/stextbox]

• خطای تمرکز بر اطلاعات در دسترس (Availability Heuristic)

[stextbox خطا، ارزش بیش‌تری را برای اطلاعاتی قائل می‌شود که سریع به ذهن خطور می‌کنند.[/stextbox]

ما بیشترین اعتبار را به این اطلاعات می‌دهیم و تمایل داریم احتمال وقوع اتفاقات مشابه در آینده را بیش از حد تخمین بزنیم.

• اثر هاله ای (Halo Effect)

[stextbox کلی از یک فرد بر چگونگی احساس ما در مورد شخصیت او تأثیرگذار است.[/stextbox]

این موضوع به طور خاص، روی جذابیت فیزیکی نیز اثر می‌گذارد و موجب درجه‌بندی دیگر ویژگی‌‌های افراد توسط ما می‌شود.

(البته در برخی از مقالات، اثر هاله‌ای را به عنوان تحریف شناختی نام برده‌اند.)

• خطای خودخواهی (Self-Serving Bias)

[stextbox سوگیری عبارت است از گرایش برای سرزنش کردن نیروهای بیرونی، زمانی که چیز بدی اتفاق می‌افتد و اعتبار دادن به خود، زمانی که چیزهای خوب اتفاق می‌افتند.[/stextbox]

وقتی یک دست بازی پوکر را می‌بریم این به مهارت ما در خواندن فکر بقیه برمی‌گردد ولی زمانی که می‌بازیم بخاطر داشتن دست بد است.

• خطای توجه کردن (Attentional Bias)

[stextbox سوگیری عبارت است از تمایل داشتن به توجه به بعضی چیزها در حالی‌که بقیه‌ی چیزها همزمان نادیده گرفته می‌شوند.[/stextbox]

وقتی در حال تصمیم‌گیری برای خرید ماشین هستیم ممکن است به ظاهر و احساس درون و بیرون توجه کنیم، اما ایمنی و مسافت پیموده شده را نادیده بگیریم.

• خطای بازیگر-مشاهده گر (Actor-Observer Bias)

[stextbox سوگیری‌ای است که بر اساس آن تمایل داریم عملی که از خودمان سر زده را به علل بیرونی نسبت دهیم و رفتار دیگران را به علل درونی.[/stextbox]

سطح بالای کلسترول خونمان را به معرفی انواع خطاهای شناختی ژنتیک نسبت می‌دهیم در حالی‌که سطح بالای کلسترول در خون دیگران را به خاطر رژیم غذایی ضعیف و عدم ورزش کردن می‌دانیم.

• ثبات در عملکرد (Functional Fixedness)

[stextbox خطا عبارت است از تمایل برای دیدن این‌که اشیاء فقط یک عملکرد خاص دارند.[/stextbox]

اگر چکش نداشته باشیم نمی‌خواهیم به این فکر کنیم که یک آچار بزرگ هم می‌تواند میخ را به درون دیوار فرو کند.

ممکن است فکر کنیم به پونز نیازی نداریم چون تابلویی نداریم که بخواهیم چیزی به آن بزنیم و دیگر کاربردهای آن را در نظر نمی‌گیریم.

این می‌تواند به عملکرد افراد هم تعمیم پیدا کند، مثلاً اینکه تشخیص ندهیم یک دستیار، توانایی ایفای نقش مدیر را داشته باشد.

• خطای لنگر (Anchoring Bias)

[stextbox سوگیری معرفی انواع خطاهای شناختی عبارت است از گرایش برای تکیۀ بیش از حد بر همان بخش اول اطلاعاتی که کسب می‌کنیم.[/stextbox]

اگر بدانیم میانگین قیمت ماشین یک مقدار ثابت است فکر می‌کنیم هر قیمتی زیر آن قیمت، مناسب است و دیگر به دنبال معاملات بهتر نیستیم.

می‌توانیم با گذاشتن اطلاعات اولیه روی میز بررسی، از این سوگیری برای تعیین انتظارات از دیگران استفاده کنیم.

• اثر اطلاعات غلط (Misinformation Effect)

[stextbox خطا مربوط به بعد از وقوع یک رویداد بوده، و عبارت است از معرفی انواع خطاهای شناختی جایگزین کردن اطلاعاتی که بعد از آن واقعه دریافت می‌شوند، به جای اطلاعات اصلی آن رویداد و به یادآوردن خاطرات آن رویداد به شکلی تحریف شده.[/stextbox]

اینکه خاطراتمان را تحت تأثیر شنیده هایمان از دیگران قرار دهیم کار آسانی است. معمولا راه آسان‌تر این است که موضوع یک واقعه را بر اساس اطلاعاتی که دیگران می‌گویند به یاد بسپاریم.

اما آگاهی از این خطا، باعث می‌شود تا نسبت به اطلاعاتی (در مورد هر واقعه‌ای) که از دیگران می‌شنویم، قدری معرفی انواع خطاهای شناختی بیشتر تردید و تأمل کنیم.

• اثر توافق غلط (False Consensus Effect)

[stextbox خطا عبارت است از تمایل برای برآوُردکردن توافق دیگران بیش از میزان واقعی.[/stextbox]

• خطای خوش بینی (Optimism Bias)

[stextbox سوگیری باعث می‌شود باور کنیم که برای ما احتمال کمتری وجود دارد که از بدبختی‌ها رنج ببریم و احتمال بیشتری وجود دارد که به موفقیت دست پیدا کنیم.[/stextbox]

خطاهای شناختی در روانشناسی

از جمله مباحث مهم در حوزه مدیریت و روانشناسی خطاهای شناختی می باشد . در زمان تحلیل و تفسیر و قضاوت خطاهای شناختی در مورد رویدادها انجام میدهیم در مورد ها ما را گرفتار کرده و باعث ناتوانی ما در ارزیابی شرایط درست خواهد شد .تمامی این خطاهای شناختی در طول زمان با زندگی در روی کره خاکی در مغز ما گرد آوری مش شود برخی از آنها برای تداوم زندگی و بقاء ما لازم و ضروری هستند باعث سریع فکر کردن و تصمیم گیری بهتر می شوند و گاهی هزینه های نیز خواهد داشت . خطاهای شناختی در روانشناسی ، همراه قدیمی انسان هستند که معایب آن گاها برای انسان دردسر ساز است . رایج ترین خطاهای شناختی سو گیری شناختی و تحریف های شناختی هستند. برخی از خطاهای شناختی از نوع سوگیری عبارتند از اعتماد به نفس بیش از حد ،خطای تایید خود،تمرکز بر آخرین اطلاعات،اثر لنگر انداختن ،خطای تمرکز بر اطلاعات در دسترس ،اجتناب از تعارض شناختی ، تفکر کلیشه ای یا استریوتایپ .

تحریف شناختی

واقعیت در تحریف شناختی جور دیگری درک می شودد و معمولا مغز انسان را وادار میکند تا چیزی را که حقیقت ندارد باور کند که این مورد گاهی برای حفاضت از فرد در مقابل افکار و احساسات منفی بوجود می آید. برخی از انواع تحریف های شناختی عبارتند از تفکر همه یا هیچ ، تعمیم دادن ، بایدها ، درس جبر محیطی در گفتگو، برچسب گذاری بر روی خود و دیگران ، بزرگنمایی و کوچکنمایی ، حذف رویدادها و اطلاعات مثبت ، پریدن به نتیجه بدون طی شدن مسیر ، شخصی کردن و به خودگرفتن ،ذهن خوانی ،خطای هاله ای .

سوگیری شناختی

مغز انسان در مورد برخی مسائل باورهایی دارد و با تصمیم گیری آن را جهت دار می کند سوگیری سرعت تصمیم گیری را بالا برده ولی معمولا این سرعت زیاد باعث کم شدن دقت می شود و سوگیری‌ها در دوران کودکی در فرد بوجود آمده و همراه او می شوند مانند کودکی که مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته است و این باعث می شود باور بی‌اعتمادی در او معرفی انواع خطاهای شناختی شکل بگیرد و تا بزرگسالی همراه او بیاید و باعث شود به این باور برسد که تمام نسان ها غیر قابل اعتماد هستند.

خطاهای شناختی را جدی بگیریم

خطاهای شناختی را جدی بگیریم

بسیاری از دانشمندان علوم شناختی، معتقدند انسانها با سه عامل تاثیر گذار بر خود، نسبت به پدیده ها و رویدادهای پیرامونی واکنش نشان می دهند.

عملا، این عوامل عبارتند از "افکار" ، "احساسات" و "رفتار"، که با یک پیوستگی دقیق می توان اینگونه برداشت کرد که در هنگام مواجهه با یک تفکر، احساسات ما شکل گرفته و منبعث از آن فکر و احساس، رفتاری از ما نشات می گیرد. پس بی تردید اگر رفتاری نا شایست از ما سر می زند محصول، فکر یا احساس مدیریت نشده در ما خواهد بود. و معرفی انواع خطاهای شناختی این مساله بسیار در حوزه های متنوع تعلیم تربیت، سواد های عاطفی و رسانه ای، پایداری دوستی ها و حتی مدیریت های مختلف رفتاری حائز اهمیت می باشد. فلذا باید آن را خوب شناخت و خوبتر بکارگرفت. چرا، چون خطاهای شناختی افکارهای منفی حاصل از فرض‌های غلطی است که درباره خود، دیگران و دنیا داریم. بنابراین وقتی احساس و رفتار غیرمنطقی داریم، افکارمان نیز مسلما با واقعیت مناسبتی ندارد. به افکار نادرست شخصی که با دنیای واقعی تطابق معرفی انواع خطاهای شناختی ندارند، خطاهای شناختی می‌گویند.

حال باید بررسی کنیم و دریابیم تا مفهوم دقیق خطای شناختی چیست؟ از دیدگاه شناخت درمانگران، ما چه در روابط شخصی و چه در ارتباطات اجتماعی و زناشویی خود و در رابطه با همسر نیز دارای سوگیری و خطای شناختی هستیم و همین باعث می شود این روابط متزلزل شده و خطرات جبران ناپذیری را رقم بزند. همین خطاهای بعضا ساده و کوچک به راحتی می توانند ما را در هنگام تجزیه و تحلیل و بازآفرینی اثرات شناختی در رویدادهای مختلف گرفتار نموده و مانع ارزیابی دقیق و درست ما از حوادث پیرامونی گردند.

همه ی ما در کودکی تجارب خوب و بدی را بدست می آوریم که همین تجارب متنوع ما را در برابر پدیده های پیرامونی دچار سوگیری، قضاوتهای شتابزده و انحرافات شناختی می کند و در جامعه این تزاحمها باعث تشدید خطاهای شناختی خواهد شد. خطاهای شناختی که به صورت افکارهای منفی بروز می یابد، به افراد اجازه می‌دهد که قوانین و فرض‌های غلط درباره خود، دیگران و دنیا را با وجود "شواهد نقض بسیار"ی که در طول زندگی با آن مواجهه می‌شوند، هم‌چنان حفظ ‌کنند و این پاشنه ی آشیل این ماجراست.

ما با عینکی بر چشم که از طفولیت قوانین و فرضهایی را با تجربه فراگرفته‌ایم در جامعه زیست می کنیم. فرض‌هایی مانند: اگر موفق نباشی، تو را دوست نخواهند داشت، برای آن‌که خوشحال و خوشبخت باشی، باید با کسی در ارتباط باشی، دنیا مکان خطرناکی است، به هیچ کسی نباید اعتماد کرد، اگر دیگران ترکت کنند، حتماً اشکالی در کارت بوده است و.

حال زمانی که قوانین و فرضیات در فرد شکل گرفت، برای پیش‌بینی وقایع و اتفاقات بد در آینده و محافظت بیشتر از خود، این مفروضات معرفی انواع خطاهای شناختی را تا بزرگسالی نگه می‌دارد. مثلا فردی که در کودکی مورد آزارجنسی قرار گرفته، برای محافظت از خود، می‌پندارد که دنیا جای امنی نیست. بنابراین در بزرگسالی نمی‌تواند روابط مناسبی با فردی که به عنوان همسر به او نزدیک می‌شود، ایجاد کند.یا فردی که باور بی‌اعتمادی در او شکل گرفته، اگر در بزرگسالی با افرادی مواجه شود که بسیار قابل اطمینان هستند، براساس فرض و باور خود نمی‌تواند به آن‌ها اعتماد کند و با فکرهایی مانند: هنوز به من خیانت نکرده است، این‌ها همه برای جلب اطمینان من است، معلوم نیست هدفش چیست، باور بنیادین گذشته خود را حفظ می‌کند. باید به سرعت متوجه این موضوع بود که قبل از اتخاذ تصمیمات مهم مثل ازدواج و فرزنداوری و . ، معرفی انواع خطاهای شناختی با روندرمانی و آموزش این خطاهای شناختی را در فکر خود به چالش کشیده و افکار ناشی از آنها را با افکار سالم تر به روز آوری کنیم.

برخی خطاهای شناختی موثر و بسیار متداول در روابط زناشویی را می توان به شرح زیر خلاصه کرد:

تفکر همه یا هیچ (صفر و صدی) که فرد حاضر نیست دنیای واقعی را خاکستری ببیند و از فرع رویدادها بیشتر از اصل آنها متضرر می گردد.

تعمیمات مبالغه آمیز که بیشتر در افراد دارای فوبیا بروز و ظهور دارد و این افراد هر نوع ترسی را در بالاترین شدت تاثیر خود بر زندگی تفسیر کرده و از آنها رویگردان می شوند.

فیلتر منفی – که اغلب افراد افسرده کوچکترین رویدادی را به عنوان تباهی و سیاهی کل برنامه زندگی خود فرض کرده و حاضر به پذیرش نکات مثبت هیچ شکست و پیروزی نیستند. و همین موضوع باعث می شود کلا از توجه به نکات مثبت غافل باشند.

باید اندیشی – یا همان اصرار بر این موضوع که آنچه در ذهن من هست همان است که در بیرون هست – غافل از اینکه رویداد های بیرونی لزوما منطبق با چهارچوبهای ذهنی و پیش یافته ی ما نیست و ما عملا انتظار داریم آنچه در ذهن ما هست در بیرون به وقوع بپیوندد که عملا اینگونه نمی شود و مدام در حال شکست خواهیم بود.

از دیگر خطاهای شناختی مهم ، خود مقصر پنداری ، بی توجهی به امور مثبت ، برچسب زنی و بزرگ و کوچک بینی مفرط و نیز استدلالات احساسی است که هر یک به تنهایی قدرت تخریب هر ارتباطی را خواهند داشت.

با شناخت این خطاها و جلوگیری از بروز آنها و تربیت خود در مواجهه با سوگیری ها روابط عاطفی خود را ترمیم و استحکام ببخشیم. این سو گیری ها و خطاهای سهمگین شناختی در حوزه های متنوع گرایش افراد به بزه کاری و خلق جرایم بسیار موثر بوده و از جمله راه های ملموس پیشگیری در جرایم باید به تدریس این مهارتها در سنین کودکی و ترمیم خطاهای شناختی کودکان در مدارس توجه ویژه داشت. به یاد داشته باشیم، با ذهن خام و کاملا شفاف کودکان و نیز تاثرات ماندگاری این مقوله های تربیتی ، طلایی ترین دوران بازآموزی و اصلاح خطاهای شناختی همان دوران کودکی است. و با انجام عملیات "تخاطب" در خانه ، پدران و مادران می توانند ، ذهن درحال شکل گیری کودک خود را در مدرسه بازآفرینی کرده و با گفتگو و تمرین این مقوله ی حساس را در فرزند خود به بهترین شکل بیمه نمایند.

فهرست 17 نوع خطای شناختی ( cognitive biase) یا تحریف های ذهنی معروف + 180 خطای شناختی شناسایی شده در تصویر انگلیسی

فهرست 17 نوع خطای شناختی ( cognitive biase) یا تحریف های ذهنی معروف + 180 خطای شناختی شناسایی شده در تصویر انگلیسی

فهرست خطاهای شناختی
طبقه‌بندی افکار خودکار تحریف شده شامل 17 نوع خطای شناختی می‌باشد که به توضیح آن‌ها می‌پردازیم. (لیهی، هالند و مک گین، 2012)
ذهن خوانی
بدون داشتن مدرک کافی در مورد فکر دیگران، فرض می‌کنید می‌دانید دیگران در موردتان چگونه فکر می‌کنند. «او فکر می‌کند من یک بازنده‌ام».
پيشگويی کردن
پیش‌بینی می‌کنید آینده تاریک و منفی است، کارها خوب پیش نمی‌رود یا خطری در پیش است. «من در امتحان مردود می‌شوم» یا «من شغلی پیدا نخواهم کرد».
فاجعه سازی معرفی انواع خطاهای شناختی
شما بر اين باوريد كه آنچه كه اتفاق افتاده است يا اتفاق خواهد افتاد آنچنان دردناك و غيرقابل تحمل خواهد بود كه شما نمي توانيد آن را تحمل كنيد . مثلاً: "اگر در امتحان رد شوم، وحشتناك است."
برچسب زدن
یك ويژگي منفي خيلي كلي را به خود و ديگران نسبت مي دهيد. مثلاً: «من دوست داشتني نيستم» يا «او بي‌لياقت است». برچسب زدن شکل حاد تفکر همه یا هیچ چیز است. به جای اینکه بگویید«اشتباه کردم». به خود برچسب منفی می‌زنید: «من بازنده هستم». گاه هم اشخاص به خود برچسب «احمق» یا «شکست خورده» و غیره می‌زنند. برچسب زدن غیر منطقی است، زیرا شما با کاری که می‌کنید ، تفاوت دارید. انسان وجود خارجی دارد اما «بازنده» و «احمق» به این شکل وجود ندارد. این برچسب ها تجربه‌های بی‌فایده‌ای هستند که منجر به خشم، اضطراب ، دلسردی و کمی عزت نفس می‌شوند. گاه برچسب متوجه دیگران است. وقتی کسی در مخالفت با نظرات شما حرفی می زند ممکن است او را متکبر بنامید. بعد احساس می کنید مشکل به جای رفتار یا اندیشه بر سر«شخصیت» یا «جوهر و ذات» او است. در نتیجه او را به کلی بد قلمداد می‌کنید و در این شرایط فضای مناسبی برای ارتباط سازنده ایجاد نمی‌شود.
نادیده گرفتن جنبه‌های مثبت
ادعا می‌کنید کارهای مثبت خودتان یا دیگران ناچیز و کم اهمیت‌اند. «آن مورد چیزی است که همسران باید انجام دهند، بنابراین وقتی همسرم با من خوب است (آن کار را انجام می‌دهد) به حساب نمی‌آید» یا «کسب آن موفقیت‌ها راحت و آسان بود بنابراین واجد اهمیت نیستند».
افرادی که دارای این نوع تفکر غیر منطقی هستند، توجه زیاد و با ارزشی به جنبه ها ی مثبت زندگی خود ندارند و همیشه نکات مثبت را برای خود بی اهمیت جلوه می دهند. با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت، اصرار بر مهم نبودن آنها دارند. کارهای خوب خود را بی اهمیت می خوانند، معتقدند که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد. بی توجهی به امر مثبت شادی زندگی را می گیرد و شما را به احساس ناشایسته بودن سوق می دهد.

فيلترگذاری منفی
در این حالت تقریبا می‌توان ادعا کرد فرد منحصراً بر جنبه هاي منفي متمركز مي‌شود و به ندرت به جنبه هاي مثبت توجه مي‌كند. مثلاً: "اگر نگاهي بياندازيد متوجه مي شويد چه تعداد آدم هايي هستند كه مرا دوست ندارند".افرادی که دارای این نوع افکار هستند تحت تاثیر یک حادثه منفی همه واقعیت را تار می بینند. به جزیی از یک حادثه منفی توجه می کنند و بقیه را فراموش می کنند.عدم توانایی در دیدن بخش های مهمتر این حوادث ، عاملی است که ذهن ما را درگیر می کند. شبیه چکیدن یک قطره جوهر که بشکه آبی را کدر می کند.
تعميم بیش از حد
بر مبنای یک اتفاق ساده یک الگوی کلی منفی را ادراک می‌کنید. «‌این مسأله همیشه برای من اتفاق می‌افتد، انگار در خیلی از امور شکست می‌خورم».
افرادی که این نوع خطا را در افکار دارند حقایق زندگی را پررنگ تر از مقدار واقعی آن می بینند. شدت و مقدار واقعی خیلی کمتر از مقدار و شدتی است که در ذهن فرد قرار دارد. فردی که دچار این خطای شناختی است ، هر حادثه منفی و از جمله یک ناکامی شغلی را شکستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی می کند و آن را با کلماتی چون هرگز و همیشه توصیف می کند.
تفكر دو قطبی (سیاه و سفید)
اتفاقات یا افراد را به‌صورت همه‌یا هیچ در نظر می‌گیرید. «هیچ کس مرا نمی‌پذیرد» یا «انجام آن کار کاملاً وقت تلف کردن بود».
در این نوع افکار قانون همه یا هیچ حاکم است . فرد یک رفتار، فکر، موفقیت ، پدیده یا موضوع را کلا سفید یا سیاه می بیند. هر چیز کمتر از کامل ، شکست بی چون و چراست. عدم قناعت به مقدار و یا بخشی از یک کار ، یک فعالیت و یا یک امتیاز ، آنها را از مزایای آن امر محروم می کند. به طور مثال عده ای این نوع تفکر را دارند که یا باید فلان ماشین را داشته باشند یا اصلا هیچ ماشینی را نمی خواهند. این نوع تفکر در بسیاری از قسمت های زندگی دیده می شود. در مثالی دیگر مدرس دانشگاه بیان می دارد که اگر این تعداد دانشجو بود و با این شرایط به طور مثال من این درس را خواهم داد. در مثال دیگر خانمی که رژیم لاغری گرفته بود، پس از خوردن یک قاشق بستنی گفت: برنامه لاغری من دود شد و به هوا رفت. با این طرز تلقی به قدری ناراحت شد که یک ظرف بزرگ بستنی را تا به آخر نوش جان کرد.

بايدها
رويدادها برمبناي اين كه چطور بايد مي‌بودند تفسير مي‌كنيد و نه بر مبناي اين كه واقعاً چطور هستند. مثلا «بايد خوب عمل كنم، و اگر خوب عمل نكنم يعني شكست خورده ام». انتظار دارید که اوضاع آن طور باشد که شما می خواهید و انتظار دارید. همیشه این انتظار محقق نمی شود و یا با درصد کمتری محقق می شود. به طور مثال نوازنده بسیار خوبی پس از نواختن یک قطعه دشوار پیانو با خود گفت: «نباید اینهمه اشتباه می کردم». آنقدر تحت تاثیر این عبارت قرار گرفت که چند روز متوالی حال و روز بدی داشت. انواع و اقسام کلماتی که «باید» را به شکلی تداعی می کنند، همین روحیه را ایجاد می نمایند. آن دسته از عبارت های «باید» دار که بر ضد شما به کار برده می شوند، به احساس تقصیر و نومیدی منجر می گردند. اما همین باورها، اگر متوجه سایرین و یا جهان به طور کلی شود منجر به خشم و دلسردی می گردد « نباید این قدر سمج باشد».
شخصی سازی
به خاطر اتفاقات ناخوشايند منفي ، تقصير زيادي را به صورت غير منصفانه به خود نسبت مي دهيد و به اين موضوع توجه نمي كنيد كه ديگران معرفی انواع خطاهای شناختی باعث اتفاقات خاص مي شوند مثلاً "ازدواجم به بن بست رسيد، چون من شكست خوردم"
سرزنش کردن
بر اشخاص دیگر به‌عنوان منبع احساسات منفی‌تان تمرکز می‌کنید و از پذیرش مسئولیت برای تغییر خود امتناع می‌کنید. «‌او به‌خاطر احساسی که الآن دارم مرا سرزنش می‌کند» یا «والدینم، باعث همه‌ی مشکلاتم هستند».
مقايسه غيرمنصفانه
وقایع را برحسب استانداردهایی که غیرواقع‌بینانه هستند تعبیر می‌کنید. برای مثال، در ابتدا بر افراد دیگری که از شما بهتر عمل می‌کنند متمرکز می‌شوید و خود را در مقایسه با آن‌ها حقیرتر احساس می‌کنید. «‌او از من موفق‌تر است» ‌یا «در امتحان دیگران بهتر از من عمل کردند».سلامت و مهر

تاسف خوردن
بر این عقیده تمرکز می‌کنید که در گذشته می‌توانستید بهتر عمل کنید تا اینکه بر این متمرکز شوید که در حال حاضر می‌توانید بهتر عمل کنید. «اگر سعی می‌کردم می‌توانستم شغل بهتری داشته باشم» یا «نباید آن حرف را می‌گفتم».
چه می شود اگر؟
به پرسیدن یک سری سؤالات در مورد اینکه چه می‌شود اگر بعضی چیزها اتفاق بیفتند ادامه می‌دهید در حالی که در پاسخ دادن به هر یک از سؤالات ناکام می‌مانید. «بله اما اگر مضطرب شوم چه می‌شود؟» یا «چه می‌شود اگر نتوانم نفسم را حبس کنم؟».
استدلال هیجانی
اجازه می‌دهید احساساتتان شما را در تفسیر واقعیت راهنمایی کند. «احساس می‌کنم افسرده‌ام پس ازدواجم صورت نمی‌گیرد».
ناتوانی در عدم تأييد
هرگونه مدرک یا بحثی را که ممکن است با افکار منفی‌تان در تناقض باشد، رد می‌کنید. برای مثال، هنگامی که فکر می‌کنید «دوست داشتنی نیستم» به‌طور نامربوطی هر مدرکی را که نشان دهد مردم شما را دوست دارند رد می‌کنید و به‌دنبال آن فکر شما نمی‌تواند رد شود. «این مشکل واقعی نیست، مشکلات عمیق‌تری وجود دارند. عوامل دیگری در این امر دخیل‌اند».
تمرکز بر قضاوت یا قضاوت گرایی
خود، دیگران و وقایع را به‌صورت خوب- بد یا بالاتر- پایین‌تر ارزیابی می‌کنید تا به‌صورت توصیفی، تأکیدی یا درکی. به‌طور مستمر خود و دیگران را بر اساس استانداردهای اختیاری ارزیابی می‌کنید و در می‌یابید که خودتان و دیگران در مقایسه با این استانداردها پایین‌تر هستید. شما بر قضاوت در مورد خود و دیگران متمرکز می‌شوید. «من در دانشکده خوب عمل نکردم» یا «اگر به بازی تنیس ادامه ندهم، خوب عمل نخواهم کرد» یا «ببین او چقدر موفق است، من موفق نیستم».

منبع : تکنیک های شناخت درمانی لیهی، حمید پور

برچسب ها: تمرکز بر قضاوت یا قضاوت گرایی ناتوانی در عدم تأييد استدلال هیجانی چه می شود اگر؟ تاسف خوردن مقايسه غيرمنصفانه سرزنش کردن شخصی سازی بايدها تفكر دو قطبی (سیاه و سفید) تعميم بیش از حد فيلترگذاری منفی ذهن خوانی پيشگويی کردن فاجعه سازی برچسب زدن نادیده گرفتن جنبه‌های مثبت این مطلب را به اشتراک بگذارید :



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.