تفکر راهبردی / اهمیت و اجزای تفکر راهبردی و نحوه تقویت آن
تفکر راهبردی یک فرایند عمدی و منطقی است که بر تجزیهوتحلیل عوامل و متغیرهای مهم تمرکز میکند و بر موفقیت بلندمدت یک کسب و کار، تیم یا فرد تأثیر میگذارد.
تفکر راهبردی شامل پیشبینی دقیق و عمدی تهدیدها و آسیبپذیریها برای محافظت در برابر آنها و فرصتهایی برای پیگیری است. در نهایت تفکر و تجزیهوتحلیل استراتژیک منجر به مجموعهای روشن از اهداف، برنامهها و ایدههای جدید میشود که برای بقا و شکوفایی در محیط رقابتی و متغیر لازم است. این نوع تفکر باید واقعیتهای اقتصادی، نیروهای بازار و منابع موجود را در نظر بگیرد.
تفکر استراتژیک مستلزم تحقیق، تفکر تحلیلی، نوآوری، مهارت حل مسئله، مهارتهای ارتباطی و مهارتهای رهبری و قاطعیت است.
چرا تفکر راهبردی مهم است؟
چشمانداز رقابتی میتواند بهسرعت برای هر سازمانی تغییر کند. روندهای جدید ممکن است بهسرعت ظاهر شوند و شما را ملزم کنند که از آنها بهره ببرید یا عقب بیفتید.
با گنجاندن تفکر استراتژیک روزمره در روال کار و زندگی در پیشبینی و استفاده از فرصتها، مهارت بیشتری خواهید داشت.
در سطح فردی، تفکر راهبردی به شما این امکان را میدهد که سهم بیشتری در نقش خود داشته باشید، برای سازمان خود ضروریتر شوید و ثابت کنید که آماده کنترل منابع بیشتر هستید.
تفکر استراتژیک در تجارت چیست؟
در طول فرایند برنامهریزی استراتژیک سالانه یک سازمان، رهبران اغلب دادهها و ایدههای خارجی و داخلی را برای توسعه هدف استراتژیک خود و ایجاد روایت استراتژیک، جمعآوری، تجزیهوتحلیل و ترکیب میکنند. این سند شرکت را برای یک دوره زمانی معین به آینده راهنمایی میکند. سپس رهبران اقدامات خاصی را انتخاب میکنند و برنامهریزی میکنند که این ابتکارات استراتژیک را به انجام برساند.
همچنین مشاغل باید در طول سال زمانی را برای تفکر استراتژیک و بررسی، برنامهریزی کنند. تیمهای رهبری باید به طور دورهای ابتکارات استراتژیک خود را برای اطمینان از اجرا شدن، بررسی و تداوم تلاش در سراسر سازمان مورد بررسی قرار دهند.
تفکر راهبردی در رهبری چیست؟
رهبران کسبوکار و ذینفعان از تفکر و تجزیهوتحلیل استراتژیک برای تصمیمگیری در مورد ترکیب محصول خود، رقابت در چه زمینهای (یا رقابت نکردن) و منابع محدود مانند زمان، کارکنان و سرمایه استفاده میکنند. آنها باید تصمیم بگیرند که چگونه بهترین ساختار را برای ثبتنام دیگران، برای دستیابی به اهداف مهم و اجتناب از قراردادن منابع در معرض خطر ازدستدادن غیرضروری، قرار دهند.
تعریف راهبرد چیست؟ اجزای تفکر راهبردی چه چیزهایی هستند؟
اگر بر روی استراتژی شرکت خود کار میکنید، باید درگیر تجزیهوتحلیل، حل مشکلات، تصمیمگیری و رهبری تغییرات باشید.
به هنگام ایجاد برنامه راهبردی، موارد زیر را تجزیهوتحلیل کنید:
- فرصتهای تجاری و آسیبپذیریها
- امکانپذیری هر ایده یا ریسکی
- هزینههای مربوط به هر حرکت موردنظر شما
- احتمال اینکه تاکتیکهای مختلف مؤثر باشد.
- روشهای همسویی اهداف با برنامه کلی
- تأثیرات رقبا، تأمینکنندگان، مشتریان و جایگزینهای جدید که ممکن است بر برنامههای استراتژیک شما داشته باشد.
با کشف موانع در طول برنامهریزی، مشکلات را با موارد زیر حل میکنید:
- جمعآوری اطلاعات مربوط به مشکل
- تعریف کردن واضح مشکل از نقطه نظر استراتژیک
- ایدهپردازی راهحلهای ممکن
- تصور چالشهای بیشتر و چگونگی غلبه بر آنها
- واگذاری تکالیف بخشهای مختلف این استراتژی به همکاران اصلی
تفکر استراتژیک نیازمند چابکی و قاطعیت در انتخاب طرح و پایبندی به آن است. بااینحال، شما باید از فرصتهای جدید و امیدوارکنندهتر آگاه باشید. این یک عمل متعادلکننده بین ثبات و انعطافپذیری است.
شما و تیمتان باید:
- اطمینان حاصل کنید که تصمیمات با تحقیق کامل و آگاهانه هستند.
- اهداف و معیارهای همراه را انتخاب کنید.
- اهداف را اولویتبندی کنید.
- یک فرایند استاندارد تصمیمگیری را دنبال کنید.
- در صورت لزوم اجماع ایجاد کنید.
در طول برنامهریزی استراتژیک، شما باید ایدهها را به کارکنان خود منتقل کرده و از آنها بازخورد بگیرید. سپس از کانالهای مؤثر استفاده خواهید کرد تا چشمانداز قانعکنندهای از برنامه کامل شده را به همه کارکنان منتقل کرده و آنها را بر مشارکت خود در برنامه متمرکز نگه دارید.
مهارتهای تفکر راهبردی چه چیزهای هستند؟
مهارتهای تفکر استراتژیک هر مهارتی است که شما را قادر میسازد از تفکر انتقادی برای حل مشکلات پیچیده و برنامهریزی برای آینده استفاده کنید. این مهارتها برای دستیابی به اهداف تجاری، غلبه بر موانع و رفع چالشها ضروری است – بهویژه اگر برای دستیابی به آنها هفتهها، ماهها یا حتی سالها طول بکشد.
مهارتهای تفکر راهبردی شامل موارد زیر است:
- مهارتهای تحلیلی: برای تدوین استراتژیای که به سازمان شما کمک میکند تا به اهداف خود برسد، باید بتوانید انواع ورودیها را تحلیل کنید – از صورتهای مالی و KPISها ، تا شرایط بازار، روندهای تجاری نوظهور و تخصیص منابع داخلی. این تجزیهوتحلیل اولیه برای ایجاد یک استراتژی مطابق با واقعیت کنونی پیشروی سازمان شما بسیار مهم است.
- مهارتهای ارتباطی: ایجاد یک استراتژی برای شرکت شما، صرفنظر از اندازه آن، به مهارتهای ارتباطی قوی نیاز دارد. توانایی برقراری ارتباط با ایدههای پیچیده، همکاری با ذینفعان داخلی و خارجی، ایجاد اجماع و اطمینان از همسویی همه افراد و تلاش برای دستیابی به اهداف مشترک، همگی در تفکر استراتژیک نقش دارند.
- مهارت حل مسئله: برنامهریزی استراتژیک اغلب برای حل مشکلات یا رفع چالشها، مانند اهداف مالی ازدسترفته، گردشکار ناکارآمد، یا یک رقیب نوظهور استفاده میشود. پیادهسازی استراتژیای که چالش اصلی شما را برطرف کند، مستلزم آن است که ابتدا مشکل و راهحلهای بالقوه آن را درک کنید. از آنجا، میتوانید یک استراتژی ایجاد کنید که آن را حل کند.
- مهارتهای برنامهریزی و مدیریت: استراتژی فقط در مورد راهحل نیست بلکه شامل پیادهسازی نیز میشود. پس از تجزیهوتحلیل دادهها، مشکل درک میشود و راه حلی مشخص میشود، شما نیاز به برنامهریزی و مهارتهای مدیریت قوی دارید تا همه چیز را در کنار هم قرار دهید.
چگونه مهارت های تفکر راهبردی را تقویت کنیم؟
۱) سؤالات استراتژیک بپرسید
پرسیدن سؤالات خوب برای کشف گزینهها و برنامههای بهتر را بیاموزید – سؤالاتی مانند “آیا این ایده از منبع معتبری است؟” و “آیا این ایده منطقی است؟”.
اگر میخواهید مهارتهای تفکر استراتژیک خود را ارتقا دهید، یکی از سادهترین کارهایی که میتوانید انجام دهید این است که سؤالات استراتژیکتری بپرسید. انجام این کار به شما امکان میدهد مهارتهای برنامهریزی خود را به کار بگیرید، در تشخیص فرصتها مهارت پیدا کنید و ذهنیت استراتژیکتری را توسعه دهید که میتوانید در طول حرفه خود از آن استفاده کنید.
باتوجهبه دوره آنلاین استراتژی اخلال در مدرسه تجارت هاروارد، سؤالات استراتژیک میتواند مربوط به یک چالش، فرصت یا ابهام باشد تعریف راهبرد چیست؟ که شما در موقعیت فعلی خود چه شخصی چه حرفهای، با آن روبرو هستید. آنها ممکن است بهعنوانمثال، به راهاندازی یک کسبوکار یا محصول جدید، زمین زدن رقیب، یا سازماندهی سازمان شما برای نوآوری مربوط شوند.
همچنین مهم است که سؤالات شما مربوط به نقش و مسئولیتهای شما باشد تا بتوانید به آنها عمل کنید.
برخی از نمونه سؤالات راهبردی که ممکن است بپرسید عبارتند از:
- چگونه میتوانیم موقعیت استراتژیک خود را برای ورود به بازار جدید تعیین کنیم؟
- جهت رشد هر یک از محصولات یا خدمات ما چیست؟
- رشد سازمان در پنج سال آینده از کجا ناشی خواهد شد و چگونه با رشد تاریخی آن مقایسه میشود؟
- سازمان چگونه باید به تهدید ارائه شده توسط رقبای بالقوه مخل واکنش نشان دهد؟
۲) مشاهده کنید و بازتاب دهید
علاوه بر طرح سؤالات استراتژیک، باید به آنها ماهرانه پاسخ داده و بپردازید. یکی از مؤثرترین روشهای دستیابی به این هدف، مشاهده و تأمل در وضعیت کنونی است، اطمینان از اینکه هر استراتژی که تصور میکنید بر اساس واقعیت است.
بهعنوانمثال، تصور کنید که مشاغلی که در آن کار میکنید سهم بازار یکی از محصولات خود را در بین مشتریان سنتی خود ازدستداده است. درعینحال، سهم بازار را از یک پایگاه کاملاً جدید مشتری به دست آورده است. بهراحتی میتوان تصور کرد که چرا ممکن است این اتفاق بیفتد، اما انجام این کار میتواند شما را در مسیر بحرانی در برهه حساس از وجود سازمان شما قرار دهد.
بهجای پیروی کورکورانه از یک فرض، تا آنجا که ممکن است اطلاعات بیشتری را جمعآوری کنید تا هنگام تدوین استراتژی خود از آن استفاده کنید.
بهعنوانمثال، این ممکن است شامل انجام مصاحبههای کاربران با مشتریان جدید برای شناسایی مشاغل مختلفی باشد که آنها محصول شما را برای انجام آن اجاره میکنند.
درک اینکه چرا مشتریان جدید به محصول شما جذب میشوند میتواند شما را قادر سازد تا استراتژی بازاریابی و توسعه محصول خود را برای پذیرش بهتر نیازهای آنها تنظیم کنید.
۳) ایدههای مخالف را در نظر بگیرید
پس از اتخاذ استراتژیای که بتواند به سازمان شما در رسیدن به اهدافش کمک کند، مفروضات خود را زیر سؤال ببرید و فرضیه خود را از طریق آزمایش دقیق قرار دهید. با انجام این کار، میتوانید اطمینان حاصل کنید که از احتمال دیگری غافل نمیشوید.
برای توسعه این مهارت، عادت داشته باشید هر زمان که میخواهید یک ادعا را مطرح کنید، از خود سؤال کنید. آیا باید دیدگاه متفاوتی را در نظر بگیرید؟ آیا احتمال دیگری وجود دارد که ممکن است از آن غافل شده باشید؟
۴) زمانی را برای تأمل و برنامهریزی برای آینده، شناسایی روندها، اولویتبندی وظایف و تعیین محل تخصیص منابع اختصاص دهید.
۵) تعصبات خود را آشکار کنید تا بتوانید در مورد استراتژی واضحتر فکر کنید.
۶) برای کسب اطلاعات باکیفیت بالاتر که میتوانید در تفکر استراتژیک خود استفاده کنید، به متخصصان موضوعی و رهبران نظر در سازمان خود گوش دهید.
۷) همه پیامدهای استراتژیها و جهتهای مختلف را کشف کنید.
تفکر راهبردی در مقایسه با برنامهریزی راهبردی
از نظر گراتز، تفکر و برنامهریزی استراتژیک “فرایندهای فکری متمایز، اما مرتبط و مکمل” هستند که باید یکدیگر را برای مدیریت استراتژیک مؤثر حفظ و پشتیبانی کنند. مدل گراتز معتقد است که نقش تفکر استراتژیک “جستجوی نوآوری و تصور آیندههای جدید و بسیار متفاوت است که ممکن است شرکت را وادار به تعریف مجدد استراتژیهای اصلی و حتی صنعت خود کند”.
نقش برنامهریزی استراتژیک “تحقق و حمایت از استراتژیهای توسعهیافته از طریق فرایند تفکر استراتژیک و ادغام مجدد آنها در تجارت” است.
هنری مینتزبرگ در سال ۱۹۹۴ نوشت که تفکر استراتژیک بیشتر در مورد سنتز یعنی اتصال نقاط است تا تجزیهوتحلیل یعنی یافتن نقاط. این درباره “ثبت آنچه مدیر از همه منابع میآموزد (هم بینش نرم از تجربیات شخصی خود و هم تجربیات دیگران در سراسر سازمان و دادههای سخت از تحقیقات بازار و موارد مشابه) و سپس ترکیب این یادگیری در یک چشمانداز است. مسیری که تجارت باید دنبال کند.”
مینتزبرگ استدلال کرد که تفکر استراتژیک نمیتواند سیستماتیک شود و بخش مهمی از تشکیل استراتژی است، برخلاف تمرینات برنامهریزی استراتژیک.
از نظر وی، برنامهریزی استراتژیک در حین شکلگیری استراتژی یا فعالیت تفکر استراتژیک اتفاق میافتد، با ارائه ورودیهایی که استراتژیست باید در نظر بگیرد و ارائه برنامههایی برای کنترل اجرای استراتژی پس از شکلگیری آن.
به گفته ژان لیدتکا، تفکر راهبردی با برنامهریزی راهبردی در ابعاد مدیریت استراتژیک زیر متفاوت است:
· چشمانداز آینده
تفکر استراتژیک: فقط میتوان شکل آینده را پیشبینی کرد.
برنامهریزی استراتژیک: آیندهای که با جزئیات قابلپیشبینی و مشخص است.
· تدوین و پیادهسازی استراتژیک
تفکر استراتژیک: تدوین و اجرا بیش از آنکه متوالی و گسسته باشد تعاملی هستند.
برنامهریزی استراتژیک: میتوان نقشهای تدوین و پیادهسازی را به طور دقیق تقسیم کرد.
· نقش مدیریتی در تدوین استراتژی
تفکر استراتژیک: مدیران سطوح پایینتر در ایجاد استراتژی و همچنین از عرض جغرافیایی بیشتری برای پاسخگویی فرصتطلبانه به شرایط درحالتوسعه برخوردارند.
برنامهریزی استراتژیک: مدیران ارشد اطلاعات موردنیاز را از مدیران سطوح پایین دریافت میکنند و سپس از آنها برای ایجاد طرحی استفاده میکنند که به نوبه خود برای اجرا در اختیار مدیران قرار میگیرد.
· کنترل
تفکر استراتژیک: متکی بر خود ارجاعی – احساس هدف تعریف راهبرد چیست؟ و هدف استراتژیک که در ذهن مدیران سراسر سازمان نهفته است و انتخابهای آنها را بهصورت روزانه در فرایندی که اغلب اندازهگیری و نظارت از بالا دشوار است هدایت میکند.
برنامهریزی استراتژیک: کنترل را از طریق سیستمهای اندازهگیری اعمال میکند، با این فرض که سازمانها میتوانند متغیرهای مهم را به طور دقیق و سریع اندازهگیری و نظارت کنند.
· نقش مدیریتی در اجرا
تفکر استراتژیک: همه مدیران از سیستم بزرگتر، ارتباط بین نقشهایشان و عملکرد آن سیستم و همچنین وابستگی متقابل بین نقشهای مختلف که سیستم را تشکیل میدهند، آگاه هستند.
برنامهریزی استراتژیک: مدیران سطح پایین فقط باید نقش خود را بهخوبی بشناسند و میتوان انتظار داشت که فقط از حوزه نفوذ خود دفاع کنند.
· استراتژیسازی
تفکر استراتژیک: استراتژی و تغییر را ناگزیر مرتبط میداند و فرض میکند که یافتن گزینههای استراتژیک جدید و اجرای موفقیتآمیز آنها سختتر و مهمتر از ارزیابی آنها است.
برنامهریزی استراتژیک: چالش تعیین جهت راهبردی در درجه اول تحلیلی است.
· فرایند و نتیجه
تفکر استراتژیک: خود فرایند برنامهریزی را بهعنوان یک عنصر مهم ارزش افزوده در نظر میگیرد.
مدیریت استراتژیک یا مدیریت راهبردی چیست؟
مارگارت رووس پگی نویسنده و مدیر مرکز دایره المعارف و یادگیری IT Whatss.com ،TechTarget است. WhatIs.com در طی سالها، جوایز بسیاری کسب کرده است و در نشریات مهم مانند نیویورک تایمز، مجله تایم، USA Today، روزنامه واشنگتن تایمز، میامی هرالد، ZDNet، مجله PC و مجله Discovery به عنوان مرجع ذکر شده است. قبل از پیوستن به TechTarget در سال 2000، مارگارت در مدارس نمونه ایالتی ایالت نیویورک مشغول به آموزش علوم کامپیوتر و فناوری بود.تعریف راهبرد چیست؟
مدیریت استراتژیک عبارت است از برنامهریزی، مانیتورینگ (پایش)، آنالیز و ارزیابی مستمر تمام الزاماتی که سازمانها باید برای تحقق اهداف و مقاصدشان رعایت کنند. تغییر در محیطهای کاری و تجاری، سازمانها را ملزم کرده تا همواره استراتژی خود برای رسیدن به موفقیت را ارزیابی کنند.
فرایند مدیریت استراتژیک به سازمانها کمک میکند تا شرایط کنونیشان را درنظر بگیرند، استراتژیها را مشخص و استفاده کنند و کارایی استراتژیهای مدیریتی اجرا شده را، بررسی کنند.
استراتژیهای مدیریت استراتژیک شامل پنج استراتژی اصلی شده و بسته به محیط پیرامونی به شکلهای متفاوتی اجرا میشوند. این مدل از مدیریت برای پلتفرمهای موبایل و شرکتهایی که همه موارد اطلاعاتی شرکت به صورت داخلی یا همان (on-premise) انجام میشود بهکار میرود.
مزایای مدیریت استراتژیک یا مدیریت راهبردی
مدیریت استراتژیک معمولا مزایای مالی و غیر مالی دارد. این تعریف راهبرد چیست؟ فرایند به سازمانها و رهبری کمک کرده تا درباره سازمان خود فکر کرده و برای موجودیت آتی خود یعنی انجام وظایف اصلی هیئت مدیره برنامهریزی کنند.
این نوع مدیریت جهت و سمت و سوی سازمان و کارکنانش را تعیین میکند. مدیریت استراتژیک موثر و کارآمد برخلاف طرح و برنامههای یکبار برای همیشه، فعالیتهای سازمانی را به صورت مستمر برنامهریزی، مانیتور و آزمایش میکند که نتیجه آن بازدهی عملیاتی، سهام بازار و سودآوری بیشتر خواهد بود.
مفاهیم مدیریت راهبردی
مدیریت استراتژیک براساس درک روشنی از رسالت سازمان؛ چشمانداز آیندهاش؛ و ارزشهای تعیین کننده اقداماتش شکل میگیرد. این فرایند مستلزم تعهد به برنامهریزی استراتژیک است که خود زیرمجموعه مدیریت کسب و کار محسوب میشود و شامل توانایی سازمان برای تعیین اهداف کوتاه مدت و بلند مدت میشود.
برنامهریزی استراتژیک دربرگیرنده برنامهریزی تصمیمات استراتژیک، فعالیتها و تخصیص منابع مورد نیاز برای تحقق این اهداف است.
سازمانها بهواسطه داشتن فرایند تعریف شدهای برای مدیریت استراتژیهای نهاد خود تصمیمات منطقی اتخاذ کرده و اهداف تازه را به سرعت توسعه میدهند تا با فناوری جدید، شرایط کسب و کار و بازار خود همسو و همراه شوند. در نتیجه، مدیریت استراتژیک به سازمانها کمک کرده تا مزیت رقابتی بدست بیاورند، سهام بازار را بهبود ببخشند و برای آیندهشان برنامهریزی کنند.
پنج مرحله فرایند مدیریت استراتژیک
مکاتب و تفکرات متعددی درباره نحوه انجام مدیریت استراتژیک وجود داشته و متخصصان و مدیران چهارچوبهای زیادی برای هدایت فرایند مدیریت استراتژیک دارند. بهطورکلی، این فرایند معمولا پنج مرحله دارد:
- ارزیابی سمتوسوی استراتژیک کنونی سازمان؛
- شناسایی و آنالیز نقاط قوت و ضعف داخلی و بیرونی سازمان؛
- تدوین و تهیه برنامههای اجرایی برای سازمان؛
- اجرای برنامههای اجرایی سازمان؛
- ارزیابی میزان موفقیت برنامههای اجرایی و ایجاد تغییر، زمانی که نتایج مطلوب به دست نمیآید.
ارتباط موثر، جمعآوری داده و فرهنگ سازمانی هم نقش مهمی در فرایند مدیریت استراتژیک دارند به خصوص در شرکتهای بزرگ و پیچیده. فقدان ارتباط و فرهنگ سازمانی منفی باعث ناهمسویی برنامه مدیریت استراتژیک سازمان و فعالیت واحدها و بخشهای تجاری مختلف میشود.
بنابراین، مدیریت استراتژی شامل آنالیز تصمیمات تجاری میانکارکردی پیش از اجرا میشود تا مطمئن شویم که با طرح و برنامههای استراتژیک همسو هستند.
انواع استراتژی های مدیریت استراتژیک
انواع استراتژیهای مدیریت استراتژیک در گذر زمان تغییر کردهاند. ریشه نظم جدید و امروزی این مدل مدیریت به دهه 1950 و 1960 برمیگردد.
Peter Drucker از جمله تفکران برجسته در این زمینه است که گاهی او را پدر بنیانگذاری مطالعات مدیریت مینامند. ایده تعریف راهبرد چیست؟ اصلی که دروکر مطرح کرده این است که هدف کسبوکارها مشتری آفرینی است، و این خواست مشتری است که تعیینکننده کسب و کار است. شغل اصلی مدیریت، جمعآوری منابع و توانمندسازی کارکنان است تا به خوبی به نیازها و اولویتهای نوظهور مشتریان بپردازند.
Theodore Levitt استاد دانشکده بازرگانی هاروارد در دهه 1980 استراتژی متفاوتی متمرکز بر مشتری ارائه داد که کاملا با استراتژی قبلی تفاوت دارد و بر تولید تاکید داشت یعنی تولید محصولی با کیفیت متضمن موفقیت است.
شایستگی ویژه (Distinctive competence) اصطلاحی است متمرکز بر ایده شایستگیهای محوری و مزیت رقابتی در نظریه مدیریت استراتژیک که Philip Selznick محقق حقوق و جامعهشناسی در سال 1957 مطرح کرد. در نتیجه چهارچوبهایی برای ارزیابی نقاط قوت و ضعف سازمانها در رابطه با تهدیدات و فرصتهای محیط بیرونی ارائه شدند.
Henry Mintzberg دانشمند و محقق کانادایی حوزه مدیریت به این نتیجه رسیده که فرایند مدیریت استراتژیک میتوانست نسبت به آنچه که نظریهپردازان مدیریتی تصور میکردند پویاتر و غیرقابلپیشبینیتر باشد. هنری مینتزبرگ در مقاله «مفهوم استراتژی 1: پنج نکته برای استراتژی» در سال 1987 عنوان میکند که «حوزه مدیریت استراتژیک صرفا نمیتواند به یک تعریف واحد و تنها از استراتژی اکتفا کند.» او پنج تعریف از استراتژی و روابط متقابل بین آنها را مطرح میکند:
- طرح و برنامه: استراتژی به عنوان انجام کار آگاهانه و عامدانه برای برآمدن از پس موقعیتها.
- اجرا: استراتژی به عنوان مانوری برای برتر بودن از رقیب که میتواند بخشی از برنامه هم باشد.
- الگو: استراتژی از ثبات در رفتار میآید خواه عامدانه و آگاهانه باشد یا نباشد، و مستقل از طرح و برنامه تعریف راهبرد چیست؟ است.
- موضع و موقعیت: استراتژی به عنوان نیروی میانجی یا هماهنگی بین سازمان و محیط.
- چشمانداز: استراتژی به عنوان مفهوم یا روش دیرینه ادراک دنیا، مثلا پیشتاز تهاجمی در مقابل پیشنهاد دهنده آخر.
آنالیز SWOT
آنالیز سوات یا همان SWOT (قوت، ضعف، فرصت و تهدید) یکی از انواع چهارچوبهای مدیریت استراتژیک است که سازمانها برای ساخت و امتحان کردن استراتژیهای تجاریشان به کار میگیرند. آنالیز سوات نقاط قوت و ضعف سازمانها را شناسایی و آنها را با فرصتها و تهدیدهای محیط بیرونیاش مقایسه میکند. این آنالیز در واقع عوامل درونی، بیرونی و دیگر عوامل تاثیرگذار بر اهداف و مقاصد سازمانها را تصریح میکند.
رهبران به کمک این چهارچوب مشخص میکنند که آیا تواناییها و منابع سازمانها در محیط رقابتی که در آن مشغول به کار بوده و باید استراتژیهای مورد نیاز جهت حفظ موفقیت در این محیط را پالایش کنند، موثر و کارآمد خواهند بود یا خیر.
آنالیز سوات
نقاط قوت: سازمان شما در چه زمینههایی بهتر از رقیب است؟
نقاط ضعف: سازمان در کدام بخشها باید بهتر شود؟
فرصتها: کدام روند بازار باعث افزایش فروش میشود؟
تهدیدها (خطرات): رقبا چه مزایایی نسبت به سازمان شما دارند؟
کارت امتیازدهی متعادل در مدیریت راهبردی
کارت امتیازدهی متعادل، سیستم مدیریتی است که اهداف استراتژیک را به مجموعهای از اهداف عملکردی تبدیل کرده که محاسبه و پایش شده و در صورت لزوم تغییر میکنند تا از تحقق اهداف استراتژیک مطمئن شویم.
این کارت، رویکرد چهارگانهای برای عملکرد سازمان دارد و سیستم آنالیز مالی سنتی از جمله معیارهایی مثل سود عملیاتی، رشد فروش و بازدهی سرمایه را به کار میبرد. این روش شامل موارد زیر تعریف راهبرد چیست؟ میشود:
- آنالیز مشتری از جمله رضایت و حفظ مشتری؛
- آنالیز داخلی مانند نحوه ارتباط فرایندهای تجاری با اهداف استراتژیک؛
- و آنالیز رشد و فراگیری مثل رضایت و حفظ کارکنان، و عملکرد خدمات و سرویسهای اطلاعاتی سازمان.
بنا به اعلام موسسه کارت امتیازدهی متعادل (Balanced Scorecard Institute): «این سیستم، نقاط بین عناصر استراتژی تصویر بزرگ مثل ماموریت و رسالت (هدف ما)، چشمانداز (آنچه که آرزویش را داریم)، ارزشهای محوری و اصلی (چیزهایی که به آن اعتقاد داریم)، حوزههای هدف استراتژیک (تمها، نتایج و یا اهداف)، و عناصر عملیاتیتری مثل مقاصد (فعالیتهای بهبود مستمر)، اقدامات (یا شاخصهای کلیدی عملکرد یا KPI ها که به عملکرد استراتژیک ختم میشوند)، سوژهها و تارگتها (میزان عملکرد مطلوب ما)، و ابتکارات (پروژههایی که در رسیدن به سوژهها و اهداف کمکتان میکنند) را به هم وصل میکند.»
- مالی/نظارت «عملکرد مالی»
- فرایند کسبوکار داخلی «بازدهی»
- ظرفیت سازمانی «دانش و نوآوری»
- مشتری/ذینفع «رضایت»
- چشمانداز و استراتژی
- اهداف استراتژیک
- نقشه استراتژی
- مقیاسها و اهداف عملکرد
- ابتکارات و اقدامات استراتژیک
- ارزش فرهنگ سازمانی
فرهنگ سازمانی تعیینکننده موفقیت و شکست کسبوکارها و مولفه کلیدی است که رهبران استراتژیک باید در فرایند مدیریت استراتژیک لحاظ کنند. فرهنگ سازمانی، عامل اصلی در ترسیم اهداف و مقاصد سازمانها، انجام وظایف و سازماندهی منابع بهشمار میآید.
فرهنگ سازمانی قدرتمند به مدیران و رهبران امکان داده تا راحتتر کارکنان را برای انجام وظایف همسو با استراتژیهای تعیینشده تشویق و ترغیب کنند. در سازمانهایی که از کارکنان و مدیران سطح پایینتر انتظار میرود که در استراتژی و فرایند تصمیمگیری دخیل شوند، فرایند مدیریت استراتژیک باید این وظیفه را بهدوش بکشد.
خلق استراتژیهای مناسب فرهنگ سازمانی اهمیت به سزایی دارد. اگر استراتژی سازمانی با فرهنگ سازمان نخواند، توانایی رسیدن به نتیجه مطلوب و مدنظر آن استراتژی از بین خواهد رفت.
تفاوت های بین استراتژی و سیاست
با توجه به تغییر تحول سریع دنیای کنونی و رقابت شدید در بازار دیگر برنامه ریزی به شیوه کلاسیک پاسخگوی عملیات ما در راه رسیدن به اهداف مانیست، هرچند در شرایط کنونی پیشبنی تغییرات محیطی بسیار مشکل میباشد،اما در صورت رعایت بعضی از نکات در برنامه ریزی میتوانیم تا حدود به برنامه هایمان انعطاف پذیری داده و ریسک را تا حد زیادی کا هش دهیم،میتوانیم با گروه های ارایه دهنده خدمات مشاره کسب و کار برای ایجاد برنامه در جهت اهداف مذاکره کنیم.
استراتژی با سیاست چه تفاوتی دارد
منظور از استراتزی یک برنامه کلی میباشد که برای توسط فرد یا گروه برنامه ریز سازمان برنامه ریزی میشود تا رسیدن به یک هدف یا اهداف کلی سازمان را امکان پذیر سازد در واقع استراتژی نقشه راه است.سیاست برای یک بازه زمانی معین برنامه ریزی میشود وعمده تمرکز ان بر استفاده بهینه از شرایط موجود و گرفتن بازخورد های عالی است . در هر حال کسی که یک استراتژی تعریف میکند بهتر است به تاکتیک ها و سیاست ها نیز توجه ویژه ای داشته باشد.
تاکتیک شامل جزئیات، روش، و اینکه چگونه برای رسیدن به نتایج مورد نظر از استراتژی خاصی پیروی کنیم.فرض کنیم در زمینه بازاریابی دیجیتال و فروش ما در یک کشور قوانین تاثیر مستقیم در فعالیت های بازاریابی ما دارد زیرا دست ما برای ایجاد برخی محتوا ها باز است که ممکن است در سایر کشورها قوانین برای این نوع محتوا برای ما محدودیت ایجاد کند بنابراین قوانین تاثیر مستقیم بر استراتژی های ما در محیط های مختلف دارد.
ارتباط استراتژی و سیاست
سیاست در واقع فرمولی برای استفاده از یک راهنما میباشد و استراتژی خود همان راهنما است که مراتب عملکرد را به سیاست تجویز میکند .همه موارد ذکر شده نیازمند نوعی تفکر انتقادی و آنالیز میباشند.پس از موفقیت، متوجه می شویم، رویکرد به ترویج تکرار نیاز دارد.مثلا ممکن است در بخش بازاریابی دیجیتالی ما در زمینه بازاریابی شبکه های اجتماعی دارای عملکردی قوی در بازاریابی موتورهای جستجو دارای ضعف باشیم
به طور کلی چه فرقی بین سیاست،تاکتیک و خط مشی وجود دارد؟
سیاست ها تحت تاثیر قوانین ایجاد میشوند و استراتژی ها، اهدافی هستند که به موفقیت منتهی میشوند. سیاست با انتخاب رییس جمهور و دولت روی کار آمده تعیین میشود اما خط مشی قوانینی هستند که خواه ناخواه باید دنبال کنیم. شباهت های بین سیاست و خط مشی به طور کلی، سیاست به عنوان خط ارتباطی بین تدوین استراتژی و پیاده سازی آن است. چه تفاوتی بین استراتزی و تاکتیک وجود دارد استراتژی برنامه ریزی دقیق را می طلبد و تاکتیک نیاز به استفاده از استراتژی دارد.
نتیجه گیری
به طور کلی ما برای رسیدن به اهداف نیازمند برنامه ریزی هستیم که با توجه به شرایط و تغییر و تحول دایمی محیط پیرامون ما برنامه ریزی ما نیز باید دارای انعطاف پذیری باشد به عبارتی اگر در شرایط فعلی یک استراتژی خاص پاسخگوی ما در رسیدن به اهداف است نمیتوان گفت که همین استراتژی در شرایط دیگر نیز پاسخگو باشد برای مثال در حال حاضر تکنولوژی اینترنت بستر را برای بازاریابی آنلاین پدید آورده چیزی که در30 سال گذشته محیا نبود در سی سال آینده ممکن است شرایط با وضع فعلی کاملا تغییر کند.چیزی که در این میان باعث تغییر استراتژی فعلی به استراتژی جدید است همان قوانین هستند که تاثیر مستقیم بر شرایط محیطی دارند که همین شرایط استراتژی مارا تحت شعاع قرار میدهد
صفرتا صد استراتژی مدیریت دانش در سازمانها
در مطالعات مدیریت دانش، مفاهیم مربوط به نگرش استراتژیک مدیریت دانش، جز مفاهیم جدید و ابداعی به شمار میرود. افزون بر این در خصوص تعریف دو مفهوم "استراتژی مدیریت دانش" و "استراتژی دانش" میان صاحبنظران اختلاف نظر وجود دارد. برخی از صاحبنظران این دو مفهوم را به یک معنا در نظر گرفتهاند. اما با توجه به تفاوت ماهیت و کارکرد آنها در سازمانها، اغلب صاحبنظران و نویسندگان این حوزه، تعاریف متفاوتی را ارائه کردهاند.
- دانش مشتری؛ مهمترین مزیت رقابتی کسبوکارها
- چارچوب APO در مدیریت دانش؛ از مبانی تا اجرا
- بررسی ارتباط میان فرهنگ کشورها و مدیریت دانش
- صفرتا صد استراتژی مدیریت دانش در سازمانها
- 15 مزیت مدیریت دانش برای سازمانها
به طور کلی میتوان گفت استراتژی مدیریت دانش بر مبنای دستهبندی دانش به انواع دانش آشکار و دانش پنهان تعریف میشود. استراتژی مدیریت دانش بیان میکند که سازمان جهت مدیریت داراییهای دانشی خود و اجرای مراحل فرایندهای مدیریت دانش (شامل کسب، خلق، انتقال و به کارگیری دانش)، چگونه و با چه حجم سرمایهگذاری بایستی بر داراییهای دانشی کنترل داشته و از دانشهای صریح و ضمنی موجود در سازمان بهرهگیری کند. به عبارت دیگر استراتژی مدیریت دانش میزان اهمیت داراییهای دانشی را آشکار میسازد. در حالیکه تدوین استراتژی دانش در انتخاب نوع، عمق و منبع دانش مورد نیاز به سازمان کمک میکند.
استراتژی به معنای علم و هنر تدوین، اجرا و ارزیابی تصمیمهایی است که سازمان را قادر میسازد تا با استفاده از منابع استراتژیک به اهداف استراتژیک دست یابد. دارا بودن یک استراتژی روشن و برنامهریزی شده، یکی از راههای رسیدن به موفقیت در مدیریت دانش به شمار میرود. این استراتژی عامل مهمی برای سازمان است تا بتواند منابع و تواناییهای خود را برای دستیابی به اهداف مدیریت دانش سازماندهی کند. به عبارت دیگر استراتژی باید بتواند به مسائل ضروری کسبوکار کمک کند. در این راستا ایجاد استراتژی برای مدیریت دانش به یکی از دغدغههای محققان این حوزه بدل شده است.
همانطور که بیان شد از استراتژیهای مدیریت دانش در فرآیند شناسایی، کسب، توسعه، تسهیم و به کارگیری دانش استفاده میشود. از جمله رویکردهای شاخص در هر یک از مراحل مدیریت دانش در سازمان، میتوان موارد زیر را برشمرد.
رویکردهای استراتژیک شناسایی دانش:
- شناسایی دانشهایی حیاتی برای سازمان که اکنون در اختیار سازمان نبوده و یا به مقدار کافی در دسترس قرار ندارد.
- دانشی که به صورت گسترده در سازمان وجود دارد اما مدیریت صحیحی جهت تسهیم آن تعریف نشده است.
- دانشهایی که در آستانه از بین رفتن میباشند.
- دانشهایی که توسط پیمانکاران، تامینکنندگان و شرکای تجاری نگهداری میشوند.
رویکردهای استراتژیک کسب دانش:
- استخدام افراد جدید
- استخراج دانش خبرگان
- خرید دانش فنی مورد نیاز
- تعامل با مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی
رویکردهای استراتژیک توسعه دانش:
- تحقیقات کاربردی
- تحقیقات بنیادی
- تحقیقات توسعهای
- تحقیقات بهبودی و مروری
رویکردهای استراتژیک تسهیم دانش:
- استفاده از سامانه جامع تبادل دانش
- توسعه انجمنهای خبرگی
- توسعه فرهنگ کاری مشترک
- انگیزش تسهیم دانش
رویکردهای استراتژیک استفاده از دانش:
- استراتژی انسان محور
- استراتژی منفعل
- استراتژی پویا
- استراتژی سیستم محور
ارتباط میان استراتژی سازمان و مدیریت دانش
استراتژی سازمانها شامل چهار رکن اصلی است: تحلیل، واکنش، حالت تدافعی و آیندهنگری. اما چطور میتوان از این چهار ستون برای پیشبرد اهداف مدیریت دانش استفاده کرد؟
تحلیل: در این گام مشکلات به صورت ریشهای تحلیل شده تا بهترین راهحلها ارائه شود. این اقدام منجر به تخصیص بهینه منابع برای حل مسائل و دستیابی به اهداف سازمانی میشود.
کنشگری: شرکت به طور مستمر به دنبال فرصتهای در حال ظهور در محیط کسبوکار خود است و فعالانه در راستای بهرهبرداری از فرصتها تلاش میکند.
حالت تدافعی: این تعریف راهبرد چیست؟ استراتژی از طریق تجزیه و تحلیل مستمر بودجه و نقاط ضعف منجر به افزایش کارایی و کاهش هزینهها میشود.
آیندهنگری: در این استراتژی فرآیند تصمیمگیری رویکردی دو سویه اتخاذ میکند و همزمان بر کارایی بلند مدت و کوتاه مدت تاکید میکند.
استراتژی تجزیه و تحلیل شامل شناسایی مشکلات و دلایل اصلی وقوع آنها و همچنین خلق راهکارهای جدید به منظور رفع مسائل میباشد. به تعریف راهبرد چیست؟ عنوان مثال استراتژی تجزیه و تحلیل ارتباط زیادی با ظرفیت شرکتها برای تولید ایده و دانش جدید داشته و نقش اساسی در کسب دانش دارد. بنابراین استراتژی تجزیه و تحلیل میتواند روند ایجاد دانش و نوآوری را بهبود بخشد و کیفیت محصولات و خدمات شرکتها را افزایش دهد.
مدیران علاقمند به استراتژی کنشگرا (شناسایی فرصتهای جدید و پاسخ پیشگیرانه به چالشهای فعلی با استفاده از محیط برون سازمانی) به دنبال افزایش محدوده کنترل و نظارت خود میباشند. بنابراین این استراتژی میتواند از طریق توسعه تعاملات با محیط بیرونی، کیفیت دانشهای موجود را افزایش داده و به حجم انبوهی از دانش دست یابد. از آنجا که مدیران به طور موثر از مدیریت دانش برای پروژهها و سرمایهگذاریهای سازمانی استفاده میکنند، به تحقیقات مستمر از محیطهای کسب و کار بیرونی نیاز دارند. استراتژی کنشگرا، شرکتها را قادر میسازد تا تغییرات موجود در محیطهای برون سازمانی را شناسایی کرده و با کمک آن به این تحولات پاسخ دهند.
علیرغم ضروری دانستن استفاده از استراتژی دفاعی توسط برخی مدیران، این رویکرد تاثیری منفی بر حیطه کنترل آنها میگذارد. با این حال رویکرد دفاعی باعث افزایش کارایی از طریق کاهش هزینهها میشود و به نوبه خود روند استفاده مجدد از دانش در شرکتها را افزایش میدهد.
در نهایت نیز استراتژی آیندهنگر میتواند از طریق ارائه دستورالعملهای روشن به منظور بررسی محیط آینده کسب و کار، تجزیه و تحلیل "چه میشود (What-if analysis) " و تخصیص منابع سازمانی مورد نیاز، عملکرد مدیریت دانش را ارتقا دهد. این امر در محدوده اجرایی کنترل مدیران قرار میگیرد و ریسکهای پروژه را محدود میکند. بنابراین استراتژی شرکت ارتباط مثبتی با عملکرد مدیریت دانش دارد.
کاربردیترین استراتژی مدیریت دانش در دوره فراگیری ویروس کووید-19
چرخه دانش شامل فرآیند تجمیع، یکپارچگی و ساختاردهی مجدد دانش میباشد و توجه به این چرخه برای تشخیص چالشهای مرتبط با شیوع ویروس کرونا و واکنش سریع و موثر نسبت به آن، بسیار کاربردی است. گام اول در این مدل، از طریق جمعآوری سرمایههای فکری سازمان و دانش حاصل از محیطهای بیرونی (ذینفعان، مشتریان و غیره) انجام میشود. در گام دوم، دانش سازمانی را باید برای افزایش اثربخشی و کارایی سیستم و فرآیندهای کاری یکپارچه کرد و در گام سوم، دانش موجود در سازمانها برای پاسخگویی به تغییرات محیطی و چالشهای جدید در زمان کووید-19 مجدد ساختاردهی میشود.
چقدر با نقش تفکر راهبردی و استراتژیک در مدیریت آشنا هستید؟
تفکر راهبردی چیست؟
یکی از مهمترین ویژگیهای مدیران موفق، نگرش راهبردی و استراتژیک آنها به مسائل و رویدادها است.تفکر راهبردی نقش مهمی در مدیریت سازمانها ایفا میکند. اما اصلا تفکر راهبردی چیست و چه نقشی در مدیریت ایفا میکند؟ در ادامه با ذهن همراه باشید.
تفکر راهبردی چیست؟
قبل از تعریف تفکر راهبردی لازم است تعریف درست و جامعی از راهبرد یا استراتژی داشته باشیم. راهبرد چیست و ویژگیهایی دارد؟ راهبرد یا استراتژی تعاریف متنوع و گوناگونی دارد. هنوز کارشناسان نتوانستهاند تعریف واحدی از مفهوم استراتژی یا راهبرد ارائه دهند.
اما با بررسی همه تعریفهای مختلفی که از راهبرد ارئه شده است، میتوانیم به این جمله درباره راهبرد برسیم: راهبرد عبارت است از تعیین اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت و تعریف نقشه راه برای رسیدن به این اهداف.
با این تعریف، میتوان به این نتیجه رسید که تفکر راهبردی در مدیریت یعنی شما این توانایی را داشته باشید که بتوانید اهداف سازمان یا مجموعه تحت مدیریتتان را تعیین کنید، آن را برای گروهتان تعریف کنید و نقشه راه رسیدن به اهداف را ترسیم کنید.
مدیری میتواند راهبردی فکر کند که سه ویژگی مهم داشته باشد. ویژگی اول، چشمانداز قدرتمند است. این ویژگی به آن معنا است که مدیران بتوانند با استفاده از اطلاعات به دست آمده از طرف کارشناسان، به درستی آینده را پیشبینی کنند و نقشه راه را به درستی ترسیم کنند.
با استفاده از این توانایی میتوان همه وجوه مسائل و رویدادها را به درستی درک کرد و معانی عمیق و لایههای مختلف رویدادها را دید.
ویژگی دوم مدیری که راهبردی فکر میکند، خلاقیت اوست. خلاقیت به مدیران این قابلیت را میبخشد که بتواند از میان راهحلهای موجود بهترین راهحل را، هرچقدر نامتعارف و ناممکن به نظر برسد، به درستی ببیند و انتخاب کند. پیدا کردن راهحل صحیح از میان گزینههای موجود از دیگر قابلیتهایی ست که با خلاقیت در افراد به وجود میآید.
سومین ویژگی، تفکر سیستمی است. تفکر سیستمی به این معناست که در بررسی مسائل و رویدادها بدون تمرکز بر جزییات، همه مسائل را در ارتباط با هم و دخیل در نتیجه ببینیم. مدیری که تفکر راهبردی دارد میتواند ورای واقعیتهای سحطیتر، لایههای عمیق مسائل و رویدادها را ببیند و در ریشهیابی علل چالشها دقیقتر و صحیحتر عمل کند.
نقش تفکر راهبردی در مدیریت
تفکر راهبردی
با وجود این حقیقت که تفکر راهبردی و استراتژیک نه در مدیریت، که در تمام شئون زندگی کاربرد دارد، نمیتوان نقش پررنگ این تفکر را در مدیریت موفق سازمانها و هدایت گروهها نادیده گرفت.
تفکر راهبردی به مدیران این مزیت را میبخشد که بتوانند به درستی اهداف و برنامههای سازمان را پایهریزی کنند و برای دستیابی به آنها، برنامه و نقشه راه مدونی بچینند.
مدیرانی که تفکر راهبردی دارند، بسیار خلاقند. آنها میتوانند برای رویارویی با هرچالش یا رسیدن به هر هدف، چندین و چند راهحل متفاوت ارائه دهند. خلاقیت مدیران میتواند یکی از تعریف راهبرد چیست؟ مهمترین عوامل پیشبرنده سازمانها در رسیدن به اهداف و برنامههای تعریف شده باشد.
از طرفی دیگر، مدیرانی که راهبردی فکر میکنند، دوست دارند هر نظم موجود را به چالش بکشند و دراصول و مبانی تجدیدنظر کنند. این ویژگی باعث میشود که سازمان تحت امر این مدیران، هربار با نظمی از نو بنا شده به سمت جلو حرکت کند و اصول و قواعد کهنه یا مستهلک شده از دور خارج شوند.
مدیران راهبردی، فرصتطلبترین عضو گروهند. آنها با توانایی ویژه خودشان در ساخت فرصت از هر تهدید و چالش، میتوانند به بهترین وجه ممکن گروه را تا رسیدن به هدف نهایی هدایت کنند.
آنها از هیچ چالشی نمیترسند و حتی در تاریکترین موقعیتها هم توانایی پیدا کردن نور و حرکت به سمت آن را دارند. این افراد میتوانند یک قدم جلوتر از دیگران حرکت کنند و با ترکیب خلاقیت و فرصتطلبی، سازمان را به موفقیت میرسانند.
مدیران با تفکر راهبردی، در ایجاد روابط گرم و صمیمانه میان اعضای گروه و سازمان میتوانند همدلی عمیق و همکاری گستردهای میان اعضا ایجاد کنند. این حس همدلی و همکاری تاثیر قدرتمندی در پیشبرد اهداف گروه دارد.
آنها میدانند که چطور میتوان از قابلیتهای هرعضو گروه در رسیدن به اهداف مشترک استفاده کرد و چطور اعضای سازمان را برای رسیدن به هدف مشترک، یکدل و همراه کرد.
همین ویژگی مدیران راهبردی باعث شده است که معمولا این افراد روابط قدرتمندی با اعضای تیم خودشان داشته باشند و شخصیت کاریزماتیک آنها باعث اطاعت و فرمانبردای اعضای تیم به میل خودشان میشود.
آنها معمولا کمترین چالش را با اعضای گروه خواهند داشت. چرا که اعضا با رغبت از دستورات و راهنماییهای آنها اطاعت میکنند.
آینده نگری، ویژگی دیگر مدیرانی است که با تفکر راهبردی آشنا هستند و آن را به کار میگیرند. تفکر سیستمی این افراد باعث ایجاد قضاوتهای درستی نسبت به وضعیت و چشماندازها خواهد شد و همین مساله باعث میشود که مدیران استراتژیک، به عنوان مدیران آیندهنگر مطرح شوند.
آنها آینده و نقشه راه را به درستی میبینند و از توانایی برنامهریزی برای رسیدن به این اهداف برخوردارند.
تفکر انتزاعی یکی دیگر از ویژگیهای این دسته از مدیران است. آنها برای ریشهیابی مسائل و تفسیر چالشها، از الگوهای پیشین به خوبی استفاده میکنند و با تطبیق موقعیتهای مشابه، به راهحلهای درستتری برای چالشهای پیش رو میرسند.
چطور استراتژیک فکر کنیم؟
استراتژی مدیریتی
همه آنهایی که تفکر استراتژیک دارند، از بدو تولد با این تفکر به دنیا نیامدهاند. اکثر ویژگیهای ذهنی و شخصیتی افراد، اکتسابی است. یعنی میتوان با تلاش و تمرین آنها را کسب کرد و در خود پرورش داد. اما چطور میتوان تفکر استراتژیک داشت؟ با ما در ادامه همراه باشید.
یک؛ اهداف را با برنامه پیش ببرید.
مهمترین راهبرد برای دستیابی به نتایج مطلوب در سازمانها، داشتن برنامهریزی دقیق و درست است. سعی کنید فواصل زمانی مشخصی را تعیین کنید و در این فواصل حتما تمام برنامههای سازمان یا گروه را ثبت کنید.
این برنامهها میتوانند از جزییترین امور تا بزرگترین فعالیتهای گروه را شامل شوند. برنامهها را با توجه به اهداف کوتاهمدت، بلند مدت و میان مدت تنظیم و تدوین کنید.بعد از ثبت برنامه دو کار مهم باید انجام شود.
اول اینکه سعی کنید تمام فعالیتهای گروه را براساس برنامه تنظیم کنید و تعریف راهبرد چیست؟ آنها را ملزم به پیروی از برنامه کنید. و دوم، باید سعی کنید در انتهای بازه زمانی تعیین شده در برنامه، وضعیت گروه در عمل به برنامه تدوین شده را بسنجید. یعنی باید درصد پیشرفت براساس برنامه را بررسی و نتیجه را به اعضای گروه اعلام کنید.
درنظر گرفتن سیاست تشویق و تنبیه برای میزان موفقیت اعضا در عمل به برنامه میتوان یک محرک قوی برای عملکرد گروه براساس برنامهریزی باشد. از این مورد هم غافل نشوید.
دوم؛ زیاد فکر کنید
لازم است که برای رسیدن به اهداف گروه، استراتژیک فکر کنید و برای اینکه بتوانید تفکر استراتژیک داشته باشید، باید متفکران کاملی باشید. تفکر استراتژیک به عنوان یکی از متعالیترین انواع تفکر، درصورتی عملی خواهد شد که شما بتوانید درست فکر کنید.
ساعاتی از شبانهروز را با خودتان خلوت کنید. به اهداف و برنامهها و راههای رسیدن به آنها فکر کنید. کتاب زیاد بخوانید و از تجربیات مشابه برای مقایسه و الگوسازی استفاده کنید.
فلسفه و روانشناسی یکی از تسلیبخشترین و درعین حال کمککنندهترین موضوعاتی هستند که برای درست اندیشیدن به آنها نیاز دارید. از کتابهایی که ذیل عنوان فلسفه و روانشناسی میگنجند غافل نشوید.
سوم؛ هدفمند برنامهریزی کنید.
برنامه ریزی هدفمند
هربرنامهای که برای گروه و سازمانتان درنظر میگیرید باید درراستای رسیدن به اهداف بلندمدت، کوتاهمدت یا میانمدتتان باشد. ریزترین جزییات فعالیت شرکت یا سازمان شما باید با نیمنگاهی به اهداف تعریف شده و درچارچوب رسیدن به آنها طراحی شود.
دراین صورت میتوانید تمام فعالیتها را با اهدافتان هم راستا کنید و به بهرهوری بالایی برسید.
چهارم؛ انتزاعی باشید
تکنیکهای ذهنی مایند مپینگ یا نقشه ذهنی بهترین کمککننده در دیدن مسائل و ارائه راهحل برای مشکلات است. سعی کنید تکنیکهای تصویرسازی ذهنی را در تمرینات روزانهتان جا بدهید و آن را جدی بگیرید. جان کلام اینکه انتزاعی باشید.
پنجم؛ پرسشگری را فراموش نکنید
ساده از کنار اتفاقات و رویدادها عبور نکنید. هر رویداد و مساله، لایههایی دارد که از دید عموم ناظران مخفی میمانند. شما به عنوان یک مدیر راهبردی باید درپی یافتن و کشف این لایههای پنهانی باشید. لازمه درک درست جزییات و مسائل، پرسشگری است. با پرسشگری میتوانید وجوه مختلف مسائل را بهتر ببینید و بسنجید.
همانطور که قبلا هم اشاره کردم، تفکر استراتژیک از آن مهارتهای ذهنی است که نهتنها در مدیریت و هدایت گروه بلکه در تمام ابعاد زندگی به کمک و یاری شما خواهد آمد. هیچ مدیر موفق و شایستهای یک شبه و به طور ناگهانی به تواناییهای مدیریتی بالای خود دست پیدا نکرده است و هیچ کدام از آنها از بدو تولد مدیر نبودهاند.
آنها تنها یک تفاوت اساسی با سایر افراد دارند؛ تلاش کردهاند تا مهارتهای ذهنی موردنیاز برای هدایت و رهبری را درخودشان تقویت کنند و در این راه صبر و پشتکار را سرلوحه قرار دادهاند.
نظر شما چیست؟ شما چطور فکر میکنید؟ نظراتتان را با ما به اشتراک بگذارید.
دیدگاه شما